اولین شهید «معلم» شهر ایلام که در سالگرد ازدواجش آسمانی شد

آموزگار شهید «احمد کرمی» شبانگاه نهم تیرماه سال ۱۳۶۰ در کربلای بازی دراز خون پاکش را نثار راه مقدس نمود و اولین شهید معلم شهر ایلام شد و در سالگرد ازدواجش آسمانی شد.

به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید «احمد کرمی» سال پنجم خرداد ۱۳۳۲ در خانواده‌ای متوسط، اما مذهبی به دنیا آمد از همان دوران کودکی زیرک و باهوش بود، او دارای ایمانی محکم و عزمی راسخ بود معلمی که روح بزرگش در پی دنیای بزرگتری می‌گشت، بخشندگی و سخاوتش نمایشگر کرمی بود که از شناسنامه‌اش سرچشمه می‌گرفت.

اولین شهید «معلم» استان ایلام 


با درد و رنج فراوان تحصیلات خود را به پایان رسانید، در سال ۱۳۵۳ به خدمت سربازی اعزام گردید؛ بعد از اتمام سربازی در آزمون سراسری رشته شیمی دانشگاه سنندج موفق شد اما به خاطر مشکلات مالی نتوانست شرکت نماید و بالاخره موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم علوم تجربی شد و به شغل شریف معلمی پرداخت و در دوران انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت و بار‌ها مورد تعقیب مزدوران شاه قرار گرفت، اما شجاعانه از دست آنها می‌گریخت.

احمد دارای ایمانی محکم و عزمی راسخ و اراده‌ای قوی بود. در سال ۱۳۶۰ اطلاعیه‌ای مبنی بر اعزام سربازان احتیاط ۵۵ به جبهه حق علیه باطل اعلام که شهید احمد با شوق و ذوق فراوان خود را معرفی نمود و به جبهه سر پل ذهاب پادگان ابوذر (قلعه شاهین) تیپ ۱۸۴ پیاده خرم آباد خوانده شدند در روز ششم تیرماه ۱۳۶۰ به مناسبت اولین سالگرد ازدواجش فرمانده اش برایش مرخصی صادر نمودند، اما از آنجا که شهادت نصیب هر کس نمی‌گردد از رفتن به مرخصی امتناع ورزید، چون خدا ایشان را برای شهید شدن برگزید، شهید احمد معلمی که به حق کلمه شهید شایسته در خور وجودش بود، بخشندگی و سخاوتش نمایشگر کرمی بود که از شناسنامه‌اش سرچشمه می‌گرفت معلمی که چون خود زاده غم و رنج بود، درد جامعه و شاگردانش را به خوبی درک می‌کرد و محصلین خود را راهنمایی کرده از این رو نه تنها شاگردانش از غم از دست رفتنش خون به جای اشک ریختند بلکه هر کس با این شهید زنده برخوردی داشته در سوگش اشک ریخت.

معلمی که روح بزرگش در پی دنیای بزرگتری می‌گشت از شهادت می‌گفت و می‌نوشت. سرانجام در شبانگاه نهم تیرماه ۱۳۶۰ در سالگرد ازدواجش در کربلای بازی دراز خون پاکش را نثار راه مقدس نمود و نام جاویدش برای همیشه در تاریخ اسلام ثبت گردید. راهش پر رهرو بود. مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.


خاطره مادر شهید:
وقتی که شنیدم احمد باید به جبهه برود حال خوبی نداشتم 

خانم خدامرادی مادر شهید در ذکر خاطره‌ای می‌گوید: وقتی که شنیدم احمد باید به جبهه برود حال خوبی نداشتم، حس مادرانه‌ام فقط به بودن پسرم اهمیت می‌داد. او کنار همسرش زندگی خوبی را سپری می‌کرد و من دوست داشتم نوه‌هایم را ببینم. گفتم من اجازه نمی‌دهم تصورش هم برایم سخت است، تو همه کس من هستی، اگر بلایی سرت بیاید آن وقت چه کنم؟! او لبخند زد و گفت: مادرجان اگر همه مثل شما فکر کنند پس کی از این خاک و آب دفاع کند، دشمن تا چند قدمی ما هم آمده سزاوار نیست که دست روی دست بگذاریم و نگاهش کنیم. آن قدر گفت و گفت تا راضی شدم به رفتنش.

در مدت حضورش در جبهه چندبار به مرخصی آمد. هر روز برایم به اندازۀ قرنی می‌گذشت. پنج ماه از رفتنش می‌گذشت و فقط یک ماه از پایان مأموریتش مانده بود که در یک شب تاریک و گرم تابستان در میان همهمۀ اطرافیان خبر شهادت احمدم را شنیدم و روزگارم همانند آن شب تیره و تار شد. هجده سال سیاهپوش او بودم، هیچکس نمی‌توانست جای خالی‌اش را برایم پُر کند، من پُر از دلتنگی بودم. دلتنگ کسی که دیگر نمی‌توانستم ببینمش یا ببویمش. هنوز هم در خانه صدای گام‌های او می‌آید او هیچ جا نرفته است و در همین نزدیکیست.

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده